-
زاهد
شنبه 11 شهریورماه سال 1391 19:48
زاهدی گوید: جواب چهار نفر مرا سخت تکان داد : اول مرد فاسدی از کنار من گذشت و من گوشه لباسم را جمع کردم تا به او نخورد . او گفت ای شیخ خدا میداند که فردا حال ما چه خواهد بود! دوم مستی دیدم که افتان و خیزان راه میرفت به او گفتم قدم ثابت بردار تا نیفتی . گفت تو با این همه ادعا قدم ثابت کرده ای؟ سوم کودکی دیدم که چراغی در...
-
کوچه
شنبه 11 شهریورماه سال 1391 19:47
به کوچه ای رسیدم که پیر مردی از آن خارج میشد ... به من گفت : نــرو که بن بسته ! گوش نکردم و رفتم ... وقتی برگشتم و به سر کوچه رسیدم پیر شده بودم ...
-
کوچه
شنبه 11 شهریورماه سال 1391 19:47
به کوچه ای رسیدم که پیر مردی از آن خارج میشد ... به من گفت : نــرو که بن بسته ! گوش نکردم و رفتم ... وقتی برگشتم و به سر کوچه رسیدم پیر شده بودم ...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 26 بهمنماه سال 1390 10:08
سلام به دوستای گلم امیدوارم که همگی خوب باشین میدونم که زیاد مطالب اینجا نمیذارم همین که میتونم به وبلاگتون سر بزنم و متنهای زیبای شما رو ببینم برام کافیه همگیتون رو دوست دارم راقب خودتون باشین باییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 11 دیماه سال 1390 08:48
یکبار هم وقتی منتظرت نیستم به سراغم بیا... بگذار خیالم غافلگیر شود!!!
-
آرامش
چهارشنبه 9 آذرماه سال 1390 08:32
آرامش یعنی اینکه به هر بهونه ای آغوشش را ترک کردی مطمئن باشی که کسی جاتو نمی گیره....!!!
-
مادر
چهارشنبه 9 آذرماه سال 1390 08:26
بچه ها دیشب اشتباهی خونه یه خانم مسنی رو گرفتم اومدم معذرتخواهی کنم هی میگفت آرش جان تویی؟ هی میگفتم ببخشید مادر اشتباه گرفتم باز میگفت آرش جان تویی مادر؟ می گفتم نه مادر جان اشتباه شده ببخشید! سومین بار رو که گفت دلم شکست... گفتم آره مادر جون، زنگ زدم احوالتون رو بپرسم اون قدر ذوق کرد که چشام خیس شد. چه مادر و...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 25 آبانماه سال 1390 09:56
من وقتی زنم که تو باور داشته باشی مردی ... انسان بودن را باید آموخت جنسیت معنا ندارد...
-
توجیه
چهارشنبه 25 آبانماه سال 1390 09:54
خیلی خسته ام،خسته تر از آن که بخواهم راجع بهت فکر کنم که بودنت را ارزو کنم یا رفتنت را توجیه....
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 8 آبانماه سال 1390 08:40
رد پایت را میگیرم وقتی کفشهایت را نگاه می کنم یک عالمه نبض توی دلم می ریزد کاسه سرم دافعه پیدا میکند و چشمانم سقوط میکنند این بار سقوط واقعا نشانه جاذبه است تو ساکتی اما صدای کفشهایت را می شنوم در نبودنت مکالمه جریان دارد همچنان هاشور می زنم اطرافت را از دوست داشتنت زیر تابلو می نویسم یکی بود یکی نبود بد جور هم نبود...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 8 آبانماه سال 1390 08:40
رد پایت را میگیرم وقتی کفشهایت را نگاه می کنم یک عالمه نبض توی دلم می ریزد کاسه سرم دافعه پیدا میکند و چشمانم سقوط میکنند این بار سقوط واقعا نشانه جاذبه است تو ساکتی اما صدای کفشهایت را می شنوم در نبودنت مکالمه جریان دارد همچنان هاشور می زنم اطرافت را از دوست داشتنت زیر تابلو می نویسم یکی بود یکی نبود بد جور هم نبود...
-
فرزند
یکشنبه 27 شهریورماه سال 1390 10:27
• دلبرم ... من فرزند همان آدمی هستم... که به خاطر حــــــــــــــــــــوا سیب را خورد !!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 27 شهریورماه سال 1390 10:24
ﺍﺯ ﻣﻦ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺑﮕﯿﺮ ﻫﺮﺑﺎﺭ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﻣﯽ ﺷﻮﯼ ﺑﺎﻭﺭ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﻫﻨﻮﺯ ﻣﯽ شود ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺖ!... ﺍﺯ ﻣﻦ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺑﮕﯿﺮ!... ﻣﻦ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﻡ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺍﻣﯿﺪﻫﺎﯼ ﮐﻮﺗﺎﻩ
-
کوچه
دوشنبه 14 شهریورماه سال 1390 11:06
هیچگاه به کوچه بن بست ناسزا نگو... رنج بن بست بودن برای کوچه کافیست!!!
-
دل
دوشنبه 14 شهریورماه سال 1390 11:05
دل بـرای بـردن نبــود که بـرای بدست آوردن بود! شایداین راز دلـهایی سـت کـه بـردی امـا سنـگ از آب درآمـدنـد!!!
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 7 شهریورماه سال 1390 11:58
به بابام میگم پول بده!!!میگه اونایی که دو روز پیش گرفتی چی شد؟؟نکنه همشو خرج کردی؟؟؟ تا اومدم بگم پـَـ ....زد تو دهنم,نذاشت حرف بزنم.. . . من فقط میخواستم بگم پـَـَـس اندازشون کردم!!!!:|:
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 30 مردادماه سال 1390 09:37
یاد آن روز که در صفحه شطرنج دلت شاه عشق بودم و با کیش رخت مات شدم
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 24 مردادماه سال 1390 11:33
داستان در مورد یک کوهنورد است که می خواست از بلندترین کوه ها بالا برود او پس از سالها آماده سازی ماجراجویی خود را آغاز کرد شب بلندی های کوه را تماما در بر گرفت و مرد هیچ چیز را نمی دید همه چیز سیاه بود همان طور که از کوه بالا میرفت چند قدم مانده به قله کوه پایش لیز خورد ودر حالی که به سرعت سقوط می کرد . از کوه پرت شد...
-
مرگ مشکوک
دوشنبه 24 مردادماه سال 1390 11:17
امروز بار دیگر خودم را کشتم اما چقدر این قتل مشکوک میزند در تفنگ من تنها یک گلوله بود اما دو گلوله در قلبم شلیک شده بود یکی را خودم و آن یکی را .........؟ هنوز هم تحقیقات روی جسدم ادامه دارد...........!
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 24 مردادماه سال 1390 11:04
بشکن روزه ات را چتر ها تشنه ی دیدارند ببار بر پیکره ی این شوره زار گناهت پای من ای آسمان...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 24 مردادماه سال 1390 11:00
دخترک همیشه می گفت:من برای نجابت وفا و زیباییت عاشق تو شدم پسرک برای روز تولدش سه حیوان خانگی به او هدیه داد ...اسب سگ و یک پرنده زیبا! تا دخترک خواست دلیل اینکار را بپرسد.... پسرک رفته بود برای همیشه
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 9 خردادماه سال 1390 09:16
خدایا ؛ کسی را که قسمت کس دیگریست، سر راهمان قرار نده ، تا شبهای دلتنگیش برای ما باشد و روزهای خوشش برای دیگری ... ـ
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1390 09:07
...