ستاره دریایی

ستاره دریایی

زن همسایه تنش را میفروشد و من کتابهای قدیمی ام را بین ما فاصله زیاد نیست هر دو مجبوریم
ستاره دریایی

ستاره دریایی

زن همسایه تنش را میفروشد و من کتابهای قدیمی ام را بین ما فاصله زیاد نیست هر دو مجبوریم

رد پایت را میگیرم
وقتی کفشهایت را نگاه می کنم
یک عالمه نبض توی دلم می ریزد
کاسه سرم دافعه پیدا میکند
و چشمانم سقوط میکنند
این بار سقوط واقعا نشانه جاذبه است
تو ساکتی
اما صدای کفشهایت را می شنوم
در نبودنت
مکالمه جریان دارد همچنان
هاشور می زنم
اطرافت را از دوست داشتنت
زیر تابلو می نویسم
یکی بود یکی نبود
بد جور هم نبود
لبخند می زنی
لبخندت لحظه ی انهدام زمین است
فقط نگاهت میکنم
با دستانم
آنچه را کشیده ام
نگه داشته ام
تو را روی سینه ام می گذارم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد