-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 20 فروردینماه سال 1393 12:10
دهقــــان ِ فــــــداکــــــــــار !. . . تــو در روزگــــــــــاری بزرگ شــدی ،که مــردی برهنه شد ! تــا زنــان و کــودکان زنــده بــمانــنــد . . . امـّــا مــــن در روزگـــــــار تلــخــی نــفــس میــکــشــم ، کــه زنــی بــرهــنه میشود ! تا کــودکش از گــرسنــگــی نمــیــرد . . . !!
-
هرزه
جمعه 1 فروردینماه سال 1393 15:07
هــرزه می نامی دخــتری را که تـار مـویی بیـرون روسـری دارد یا سـیگاری به دست یا دست عاشقی... در دست ولی مـن هـرزه تـو را می خوانم کـه هـر سخن بی اساسی با ذهـن ات همـبسـتر می شود و افکــاری این چنین حـرام زاده در دامـنـت می پـرورانـد
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 1 بهمنماه سال 1392 19:28
این حوالی ... دشتیست سبز ... پر از زندگی... که بوی نان مردمانش افسونت می کند...
-
تمام
شنبه 28 دیماه سال 1392 15:29
خاطرات را باید سطل سطل . . . ازچاه زندگی بیرون کشید . . . ! خاطرات نه سر دارند و نه ته . . . بی هوا می آیند تا خفه ات کنند . . . میرسند . . . گاهی وسط یک فکر . . . ! گاهی وسط یک خیابان . . . ! سردت می کنند . . . داغت میکنند . . . ! رگ خوابت را بلدند . . . زمینت می زنند . . . !!! خاطرات تمام نمی شوند . . . تمامت می...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 24 آذرماه سال 1392 01:53
نامساوی و برگه امتحانی مجتبی برگه امتحانی مجتبی ، دست به دست بین معلم ها می گشت اشک و خنده دبیران درهم آمیخته بود . مجتبی روز قبل بخاطر جوابهائی که روی اوراق امتحانی خود نوشته بود با پیشنهاد مدیر مدرسه از مدرسه اخراج شده بود . معلم ریاضی داشت اوراق مجتبی را با صدای بلند برای بقیه میخووند . امتحان ریاضی ثلث اول : سئوال...
-
پیر مرد
چهارشنبه 6 آذرماه سال 1392 12:20
دختر و پیرمرد فاصله دختر تا پیر مرد یک نفر بود ؛ روی نیمکتی چوبی ؛ روبه روی یک آب نمای سنگی . پیرمرد از دختر پرسید : - غمگینی؟ - نه . - مطمئنی ؟ - نه . - چرا گریه می کنی ؟ - دوستام منو دوست ندارن . - چرا ؟ - جون قشنگ نیستم . - قبلا اینو به تو گفتن ؟ - نه . - ولی تو قشنگ ترین دختری هستی که من تا حالا دیدم . - راست می...
-
دستمال کاغذی
چهارشنبه 6 آذرماه سال 1392 12:17
دستمال کاغذی به اشک گفت: . . . . . . . . . . . . . . . نه الان واقعا اومدی ببینی دستمال کاغذی به اشک چی گفته؟؟؟؟ نه یعنی واقعا دسمال کاغذی حرف میزنه؟ هم سنای تو الان دارن اورانیوم غنی میکنن اونوقت تو اومدی ببینی دستمال کاغذی چی گفته!!!!!!!!!
-
غمگینم
چهارشنبه 6 آذرماه سال 1392 12:15
غمگینم ... همانند جوانی که لحظه اعدام" به گریه مادرش میخندید... خاطرش آمد درکودکی" مادش به او میگفت... خنده ات آرامم میکند """پسرم"""
-
خدایا!
چهارشنبه 6 آذرماه سال 1392 12:14
خدایا !من دلم قرصه !کسی غیر از تو با من نیست خیالت از زمین راحت، که حتی روز روشن نیست کسی اینجا نمی بینه، که دنیا زیر چشماته یه عمره یادمون رفته، زمین دار مکافاته فراموشم شده گاهی، که این پایین چه ها کردم که روزی باید از اینجا، بازم پیش تو برگردم خدایا وقت برگشتن، کمی با من مدارا کن شنیدم گرمه آغوشت، اگه میشه منم جا...
-
مردانه
سهشنبه 28 آبانماه سال 1392 10:41
بیایید مردانه "زن ها" را گرامی بداریم،این بار اگر زن زیبارویی دیدیم،هوس را زنده به گور کنیم و خدا را شکر کنیم برای خلق این زیبایی ! زیر باران اگر دختری را سوار کردیم،به جای شماره به او امنیت بدهیم،او را به مقصد مورد نظرش برسانیم نه به مقصد مورد نظرمان ! هنگام ورود به هرجایی با لبخند بگوییم اول شما ............
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 19 مهرماه سال 1392 15:59
منتظر هیچ دستی در هیچ کجای دنیا نباش؛ اشک هایت را با دست خود پاک کن؛ همه رهگذرند ... ...
-
اما
جمعه 19 مهرماه سال 1392 15:55
یه وقتایی که دلت گرفته ؛ بغض داری ، آروم نیستی ! دلت براش تنگ شده .... حوصله ی هیچکسو نداری ! به یاد لحظه ای بیفت که : اون همه ی بی قـراری های تو رو دید؛ اما .... چشمـاشو بست و رفت ... !!!
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 18 مهرماه سال 1392 13:36
چگونه باور کنم که نیستی، وقتی هنوز صدای گرم و مهربانت در گوشم شنیده می شود چگونه باور کنم که پر کشیدی، وقتی هنوز سرمست تماشای زیبایی ات هستم. باور نمی کنم، چرا که در لحظه لحظه هایم حضور داری، تو در زلال آبشاران جاری هستی و در لطافت عشق به چشم می خوری هنوز هستی و تا همیشه خواهی بود…
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 18 مهرماه سال 1392 13:35
گاهی دلت بهانه هایی می گیرد که خودت انگشت به دهان می مانی... گاهی دلتنگی هایی داری که فقط باید فریادشان بزنی اما سکوت می کنی ...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 18 مهرماه سال 1392 13:34
مے گوینـد قِسمتـــ نیستـــ حِکمَتـــ استـــ خدایـآ... مـَن معنیِ قِسمتـ و حِکمَتـــ را نمے دانمــ امـآ تـو معنےِ طاقَتــــ رآ مے دانـی ... مـَگــَر نــه ؟
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 15 مهرماه سال 1392 15:08
به تنهایم نخند من هم روزگاری کسی را داشتم ساعت ها صحبت ساعت ها چت هزاران اس ام اس کجایی که جوابشان را بدهی لعنتی . . .
-
فراموشی
دوشنبه 15 مهرماه سال 1392 15:05
دستهــ ـایم را محکمتر بگیـر من هنوز هم نمیخواهـ ـمـ تورا... به دستِ خاطرات بسپارمـ...
-
ایران
پنجشنبه 11 مهرماه سال 1392 14:17
اینجا ایران است . . دختر که باشی: اگر زیبا باشی, عطسه کردنت را هزار نفر لایک میکنند ؛ ... اما قیافه که نداشته باشی, عاشقانه ترین احساساتت خریدار ندارد.. پسر که باشی: اگه پولدارباشی قیافه ی زشتت از گلزار هم خوشگل تر دیده میشود ؛ بی پول باشی فقط کامنت آگهی ترحیمت لایک میخورد.. و این حقیقت جامعه ی ماست
-
مرد بودن
پنجشنبه 11 مهرماه سال 1392 14:13
بیایید کمی مرد باشیم...... زیر بارون اگر دختری رو سوار کردید جای شماره به او امنیت بدهید او را به مقصد مورد نظرش برسانید نه به مقصد مورد نظرتان !
-
فاحشه
پنجشنبه 11 مهرماه سال 1392 14:10
هیچگاه برای بدست آوردن محبت کسی "تنت" را به او نسپار هیچ تضمینی نیست که فردا تورا "فاحشه" نخواند!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 7 مهرماه سال 1392 15:44
هستن دخترایی که نگران پاک شدن آرایششون نیستن چون آرایش ندارن و صورتشون بی آرایش زیباست با روسرشون گنبد امام زاده درست نمیکنن دخترایی که وقتی یه پسر. پولدار میبینن دلشون نمی لرزه ...چون دلشون دله نه ژله هستن دخترایی که با دیدن ماشین پسرا کف نمیکنن ....چون اینا دخترن نه دلستر عشق براشون مقدسه ...اگه بهش دچار بشن همه کار...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 7 مهرماه سال 1392 15:34
نمی دانم چشـــــــمــانتـــ با مــــــن چه میکند!!!فقط وقتی که نگـــــاهم میکنی چنان دلـــ ـــ ـــم از شیطنــتـــ نگــــاهـــتــ می لـــرزدکه حـــــــس می کنم چقدر زیبــــــاستفـــــــــــدا شدن ...برای چـــشـــــمـــهای که تمام دنیــــــای مـــــن است......
-
وسوسه
یکشنبه 7 مهرماه سال 1392 14:48
شـــب هـــای ایــــــنجا آنـقــــدر دلــگــــیر است که ســـوت هـــای قــــطارهـــای نیــــمه شـــــب هــــر آدمـــــی را وســوســه مـی کـــند
-
حس
یکشنبه 7 مهرماه سال 1392 13:28
ﺩﺭ ﻣﺮﺩ ﻫﺎ :ﺣﺴﯽ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﺍﺳﻤﺸﻮﻣﯿﺬﺍﺭﻥ "ﻏﯿﺮﺕ" ﻭ ﺑﻪ ﻫﻤﻮﻥ ﺣﺲ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻤﻬﺎ ﻣﯿﮕﻦ"ﺣﺴﺎﺩﺕ" ﺍﻣﺎ ﻣﻦ ﺑﻪ ﻫﺮﺩﻭﺷﻮﻥ ﻣﯿﮕﻢ"ﻋﺸﻖ" .ﺗﺎ ﻋﺎﺷﻖ ﻧﺒﺎﺷﯽ :ﻧﻪ ﻏﯿﺮﺗﯽ ﻣﯿﺸﯽ ﻧﻪﺣﺴﻮﺩ!!! ...
-
پت و مت
یکشنبه 7 مهرماه سال 1392 13:25
پـَــت و مــَت, احمق نبودن. فقط یاد گرفته بودن برای رسیدن به هدفشون باید تلاش کنند و مهم نبود چقدر اشتباه کنن ؛ مهم این بود که در آخر به خواستــشون میرسیدن.. ...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 3 مهرماه سال 1392 15:30
گفت: آخه این چیه سرت کردی؟! مثل اُمُّل ها... مثل اینکه قرن 21 ایم... شبیه مردم عصر حجر می گردی!! گفتم: واقعاْ؟! عصر حجر یعنی کِی؟! گفت: چمیدونم... ۱۴ قرن پیش! گفتم: ۱۶ قرن پیش عصر حجرتره یا ۱۴ ؟! گفت: معلومه ۱۶ گفتم: پس شما با این حساب باید اُمُّل تر باشید که مثل مردم ۱۶ قرن پیش می گردید! اونم زمانی که بهش می گفتن عصر...
-
من و تو
چهارشنبه 3 مهرماه سال 1392 12:59
هــوس کــرده ام کـــه تـــو بـاشـــی مـــن بـــاشـم و هیچـکـس نبـاشـــد آنگـــاه داغتـــریـن آغــــوش هـــا را از تنـتــــ و شیـریـــن تـریــن بــوســـه هـــا را از لبـــانتــــ بیـــرون بکشـــم بــه تـلـــافـی تمـــامـ ِ روزهــایـــی کـــه میخــــواهمتــــ
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 29 شهریورماه سال 1392 00:23
آدمى را دیدم با سایه ى خود درد دل میکرد! چه رنجى میکشد وقتى هوا ابریست..
-
بهمنی
چهارشنبه 9 مردادماه سال 1392 17:15
ما بهمنیها ﻭﻗﺘﯽ ﯾﮑﯽ ﺩﺍﺭﻩ بهمون ﺩﺭﻭﻍ ﻣﯿﮕﻪ ﻭ میدونیم ﮐﻪ ﺩﺍﺭﻩ ﺩﺭﻭﻍ ﻣﯿﮕﻪ ، ما ﺍﺳﺘﺮﺱ ﻣﯿﮕﯿﺮﻡ ﮐﻪ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﻃﺮﻑ ﺑﻔﻬﻤﻪ ﮐﻪ میدونیم ﺩﺍﺭﻩ ﺩﺭﻭﻍ ﻣﯿﮕﻪ :|
-
دلتنگی
دوشنبه 24 تیرماه سال 1392 14:17
ﮔﺎﻩ ﺩﻟــ♥ﺘﻨﮓ ﻣﯿﺸﻮﻡ... ﺩﻟﺘﻨﮓ ﺗﺮ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺩﻟﺘﻨﮕﯿﻬﺎ ... ﮔﻮﺷﻪ ﺍﯼ ﻣﯿﻨﺸﯿﻨﻢ ﻭ ﺣﺴﺮﺕ ﻫﺎ ﺭﺍﻣﯿﺸﻤﺎﺭﻡ ... ﺻﺪﺍﯼ ﺷﮑﺴﺖ ﻫﺎ ﻭ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎ ﺭﺍ ... ﻭ ﻭﺟﺪﺍﻧﻢ ﺭﺍ ﻣﺤﺎﮐﻤﻪ ﻣﯿﮑﻨﻢ : ﻣﻦ ﮐﺪﺍﻡ ﻗﻠﺐ ﺭﺍ ﺷﮑﺴﺘﻢ؟؟ ﻭ ﮐﺪﺍﻡ ﺍﻣﯿﺪ ﺭﺍ ﻧﺎﺍﻣﯿﺪ ﮐﺮﺩﻡ؟؟ ﮐﺪﺍﻡ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﺭﺍ ﻧﺸﻨﯿﺪﻡ ﻭ ﮐﺪﺍﻡ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺭﺍ ﻟﻪ ﮐﺮﺩﻡ؟؟ ﻭ ﺑﻪ ﮐﺪﺍﻣﯿﻦ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﺧﻨﺪﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﺩﻟﺘﻨــ♥ﮕﻢ ...