رد پایت را میگیرم
وقتی کفشهایت را نگاه می کنم
یک عالمه نبض توی دلم می ریزد
کاسه سرم دافعه پیدا میکند
و چشمانم سقوط میکنند
این بار سقوط واقعا نشانه جاذبه است
تو ساکتی
اما صدای کفشهایت را می شنوم
در نبودنت
مکالمه جریان دارد همچنان
هاشور می زنم
اطرافت را از دوست داشتنت
زیر تابلو می نویسم
یکی بود یکی نبود
بد جور هم نبود
لبخند می زنی
لبخندت لحظه ی انهدام زمین است
فقط نگاهت میکنم
با دستانم
آنچه را کشیده ام
نگه داشته ام
تو را روی سینه ام می گذارم
رد پایت را میگیرم
وقتی کفشهایت را نگاه می کنم
یک عالمه نبض توی دلم می ریزد
کاسه سرم دافعه پیدا میکند
و چشمانم سقوط میکنند
این بار سقوط واقعا نشانه جاذبه است
تو ساکتی
اما صدای کفشهایت را می شنوم
در نبودنت
مکالمه جریان دارد همچنان
هاشور می زنم
اطرافت را از دوست داشتنت
زیر تابلو می نویسم
یکی بود یکی نبود
بد جور هم نبود
لبخند می زنی
لبخندت لحظه ی انهدام زمین است
فقط نگاهت میکنم
با دستانم
آنچه را کشیده ام
نگه داشته ام
تو را روی سینه ام می گذارم