ستاره دریایی

ستاره دریایی

زن همسایه تنش را میفروشد و من کتابهای قدیمی ام را بین ما فاصله زیاد نیست هر دو مجبوریم
ستاره دریایی

ستاره دریایی

زن همسایه تنش را میفروشد و من کتابهای قدیمی ام را بین ما فاصله زیاد نیست هر دو مجبوریم

چگونه باور کنم که نیستی،
وقتی هنوز صدای گرم و مهربانت در گوشم شنیده می شود
چگونه باور کنم که پر کشیدی،
وقتی هنوز سرمست تماشای زیبایی ات هستم.
باور نمی کنم،
چرا که در لحظه لحظه هایم حضور داری،
تو در زلال آبشاران جاری هستی
و
در لطافت عشق به چشم می خوری
هنوز هستی و تا همیشه خواهی بود…

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد