ستاره دریایی

ستاره دریایی

زن همسایه تنش را میفروشد و من کتابهای قدیمی ام را بین ما فاصله زیاد نیست هر دو مجبوریم
ستاره دریایی

ستاره دریایی

زن همسایه تنش را میفروشد و من کتابهای قدیمی ام را بین ما فاصله زیاد نیست هر دو مجبوریم

منتظر هیچ دستی در هیچ کجای دنیا نباش؛ اشک هایت را با دست خود پاک کن؛ همه رهگذرند ... ...

اما

یه وقتایی که دلت گرفته ؛

بغض داری ،

آروم نیستی !

دلت براش تنگ شده ....

حوصله ی هیچکسو نداری !

به یاد لحظه ای بیفت که :

اون همه ی بی قـراری های تو رو دید؛

اما ....

چشمـاشو بست و رفت ... !!!

چگونه باور کنم که نیستی،
وقتی هنوز صدای گرم و مهربانت در گوشم شنیده می شود
چگونه باور کنم که پر کشیدی،
وقتی هنوز سرمست تماشای زیبایی ات هستم.
باور نمی کنم،
چرا که در لحظه لحظه هایم حضور داری،
تو در زلال آبشاران جاری هستی
و
در لطافت عشق به چشم می خوری
هنوز هستی و تا همیشه خواهی بود…

گاهی دلت بهانه هایی می گیرد که خودت انگشت به دهان

می مانی...


گاهی دلتنگی هایی داری که فقط باید فریادشان بزنی اما سکوت

می کنی ...


مے گوینـد قِسمتـــ نیستـــ حِکمَتـــ استـــ
خدایـآ...
مـَن معنیِ قِسمتـ و حِکمَتـــ را نمے دانمــ
امـآ تـو معنےِ طاقَتــــ رآ مے دانـی ...
مـَگــَر نــه ؟